۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶۱

ای ز زلف تو مشک تر بویی
وز میان تو تا عدم مویی

گل ز تو نرم شد چنان که به باغ
نرمیی می کند به هر تویی

ماه نو گردد از تو زیر و زبر
گر اشارت کنی به ابرویی

پیش چوگان زلفت از سر حال
سر زده می رویم چون گویی

چند جا خویش را کنم قربان
کت نبیند کسی ز هر سویی

یار من رو متاب یا بنمای
جای دیگر چو روی خود رویی

پهلوی من نشین که بی تو شبی
بر زمینم نسود پهلویی

خنده ای کن که بی خیال لبت
درد خسرو ندید دارویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.