۲۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶۰

دوش می گفت پیر ترسایی
یاد دارم ز مرد دانایی

کاندرین دور می پرستان را
نیست خوشتر ز میکده جایی

درد نوشان و کنج دیر مغان
خلق عالم به هر تماشایی

بر سر چار سوی خطه عشق
نیست خالی سری ز سودایی

زاهد و باغ خلد و ما و حبیب
هر کسی را بود تمنایی

ساقیا، زان قدح که می نوشی
جرعه ای ده به بی سر و پایی

خوش بود جام باده نوشیدن
خاصه از دست مجلس آرایی

در تردد گذشت عمر عزیز
همچو من نیست مختلف جایی

شد ز مهر تو ذره سان خسرو
هرزه گردی و باد پیمایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.