۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۵۸

ای که به چشم تو نیایم همی
یک نظر آخر به چو من درهمی

گفت که از مات فراموش گشت
کاش فراموش شوی یکدمی

عالم غم بی تو مرا بر دل است
لیک دلت را چه غم از عالمی

بی غمی از عمر قوی شادییست
شادی آن کس که ندارد غمی

این دل در پیش که خالی کنم
وه که ندام به جهان محرمی

هست درین درد من خسته را
مرگ سزاوارترین مرهمی

بر من اگر گریه نمی آیدت
وام کن از دیده خسرو نمی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.