۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۴۷

هر شبم کآهم به عالم دم زدی
آتش اندر خرمن عالم زدی

سوخت جانم را غم و غم سوختی
ذره ای سوز من ار بر غم زدی

گر دلم را دست بودی بر فلک
دیده ای سقفش که چون برهم زدی

زین زبان دانی اگر جم بودمی
آسمانم بوسه بر خاتم زدی

در تن خاکی و سلطانی بدی
خاک پایم آسمان را کم زدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.