۴۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۴۴

در سر افتاده ز عشق توام، ای جان، هوسی
با سگ کوی تو گفتم که برآرم نفسی

بر درت حلقه چو زنجیر درم بهر درای
ناله ها کردم و فریاد چو بانگ جرسی

نشدی ملتفت حال من، ای عمر عزیز
هرگز این خواری و زاری نکشیده ست کسی

حلقه زلف سمن سای تو در دور قمر
فتنه پیدا کند و غارت و آشوب بسی

سر به سر با سگ کوی تو نهاده خسرو
چون به پابوس تو، ای جان، نشدش دسترسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.