۴۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۴۱

پسرا و نازنینا، به کرشمه گاه گاهی
اگر اتفاقت افتد، به فتادگان نگاهی!

ز غمت کجا گریزم که جهان گرفت حسنت
ز تو هم به تست، یارا، اگرم بود پناهی

شرف هلاک مابین، به دو بوسه جان نو ده
که گر این امید باشد، بزییم چندگاهی

چو فغان کنم به کویت، ز علی اللهم چه رنجی؟
در شه تهی نباشد ز نفیر دادخواهی

نکنی تو راه کوته بر ما و هر زمانی
به فنا رهم نماید اجل و دراز راهی!

به امید با تو ما را چو نرفت پیش کاری
پس از این چو نامرادان من و گوشه ای و آهی

چه دراز بود امشب که خیال بر سر آمد
بدمید صبح، لیکن چو به سر رسید ماهی

به یکی ز همنشینان سخن تو دوش گفتم
که تو دیده ای فلان راچو به سر سیه کلاهی

به جواب گفت خسرو تو کجا رسی به وصفش
نظری ز دور می کن به جمال پادشاهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.