۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۲۳

من باد نخواهم که وزد بر چو تو باغی
تا از تو نسیمی نرساند به دماغی

خوش دولت مرغی که خورد بر ز تو، ماییم
کز دور خرابیم به بویی چو تو باغی

گر خواه به بازار شوم، خواه به بستان
ما را ز رخت سوی دگر نیست فراغی

گر جلوه طاووس ز روی تو نبینیم
در کوی تو میریم به مهمانی زاغی

تو داغ جگر را چه شناسی که نبودت
جز از می گلرنگ به دامان تو داغی

پروانه که جان را به سر شمع فدا کرد
در مشهد خویش از تن خود سوخت چراغی

آن به که من سوخته پیش تو نیایم
زیبا نبود پیش گلی بانگ کلاغی

لاغ است ترا کشتن، اگر لطف دگر نیست
باری ز من دلشده یاد آر به لاغی

نآمد ز دل خسته خبر، گر چه که خسرو
از گریه دوانید چپ و راست الاغی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.