۳۷۰ بار خوانده شده

غزل ۴۸

وه چه نیکو روی جانان دلپذیر
کس ندیدم مثل آن بدر منیر

من نه واقف بود می ای دوستان
دل مرا دزدید برد آن بینظیر

بیقرارم سوز در جانم رسید
و هُو عالم بالیقین ما فی الضمیر

در فراقش سوزم ، آرامی نماند
مانده ام حیران چو اصحاب السعیر

یار در غم عشق تو نالد بسی
باید او را سخت ای جانان بگیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۷
گوهر بعدی:غزل ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.