۳۳۸ بار خوانده شده

غزل ۴۱

پیش جانان گر بمیرم تا سزاواری مراست
زانکه شیوه دوستی جز دوستان مردن خطاست

یار را باید که خون ریزد به پیش دوستان
تابزیر چشم بیند یار کین یار مراست

غیر هرگز نیست باهُو در جهان جمله که اوست
این حقیقت راس را جز دوستان فهم کراست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۰
گوهر بعدی:غزل ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.