۳۵۵ بار خوانده شده

غزل ۲

بیا ای عشقِ جان سوزان که من خود را بتو سوزم
اگر سوزی وگرنه من یقین خود را بتو سوزم

خس و خاشاک میسوزی درون خویش میجوشی
کنون مارا شدی روزی بیا خود را بتو سوزم

مکان خود لا مکان دارم ز زندان غم بسی دارم
کنون روی بحق آرم بیا خود را بتو سوزم

بدم مردان سُخن گویم ، جمال یار می جویم
هوالحق را بحق جویم، بیا خو را بتو سوزم

دلی با یار خود بستم، زجان هم دست خود شستم
چون مستان وار من مستم، بیا خود را بتو سوزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱
گوهر بعدی:غزل ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.