۲۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۰۹

گر چه به نظاره ایم، نیز نخوانی
دیده بد دور ازان جمال و جوانی

ما ز تو نزدیک می شویم به مردن
گاه خرامش مگر تو عمر روانی

گر تو درآری به دوستگاری ما سر
هست سر آنکه سر دهیم نشانی

ای که زنی سنگ پیر توبه شکن را
شیشه نگه دار، سر تراست، تو دانی

داغ شرابم برون خرقه چه بینی؟
داغ نگه کن ز ساقیم به نهانی

گر چه ازان شه خوریم خون و نپرسد
شربت درویش یاربش بچشانی

درد من، ای باد، کوه تاب نیارد
می شنو از من، ولی بدو نرسانی

ای که دم از سوز شمع می زنی اینجا
سوزش جانی بدان نه سوز زبانی

پیش که خسرو ز سینه آه برآورد
آه که جان نیز نیست محرم جانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.