۲۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۸۷

کرشمه کردن تو وقت نار و بدخویی
سزد که نو کند اکنون لباس دلجویی

چه آبروست که حسن از رخ تو می بارد
به وقت صبح که روی چو ماه می شویی

جز از تو روی کسی را نکو نمی بینم
که دیگری نبود خود بدین نکورویی

به عشوه عیش مرا تلخ می کنی هر روز
مکن که خود شودت همچنین به بدخویی

فتاده ام به درت خان و مان رها کرده
رها کن، از من بی خان و مان چه می جویی؟

اگر به پیش تو ازبنده گر بدی گوید
بدو بگو که تو، باری نکو نمی گویی

بیا تو در بر خسرو، ببر غم از دل او
به شادی دل آن کس که در بر اویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.