۳۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۸۱

تا تو روی چو ماه بنمایی
نتوان دید روی بینایی

نیم بالای تو نباشد سرو
که تو سرو تمام بالایی

به تماشا قدم چه رنجه کنی؟
تو که سر تا قدم تماشایی

گویی از حسرت نبات لبت
شیشه گر گشت چرخ مینایی

روی بنمای تا درو داریم
کز رخ آیینه مصفایی

پیشتر زانکه برد دانی رنگ
نتوانی که روی بنمایی

پیش زلفت فتاده ام شبها
دیو می گیردم ز تنهایی

بسته زلف را بگو، یاری
کای فلان، در کدام سودایی؟

بی تو چون زلف تو پس آمده ام
چه شود، گر به رفق پیش آیی؟

بوسه ای چند بنده خسرو را
بر لب خود برات فرمایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.