۲۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۵۶

جان من، بی من درمانده تنها چونی؟
من ز غم سوخته گشتم، تو بگو تا چونی؟

بندگان را نرسد پرسش مخدوم، ولی
ای منت بنده، بگو بهر خدا تا چونی؟

هیچ می دانی کآخر غم تنهایی چیست؟
هیچ می پرسی، کای غمزده تنها چونی؟

بهر تسکین غریبی چه کمت خواهد شد؟
گر بگویی که چه حال است ترا یا چونی؟

بی من سوخته هر شب که حرامت بادا
با گل و نقل تر و جام مصفا چونی؟

خسرو از دست تو خود خون دلش می نوشد
تو بگو اینکه به نوشیدن صهبا چونی؟

خسرو از دست تو خود خون دلش می نوشد
تو بگو اینکه به نوشیدن صهبا چونی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.