۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۲۰

ای مردم دیده نکویی
شاد آنکه درون چشم اویی

من بی تو چگویمت که چونم
بی من تو چگونه ای، نگویی

سیب ار چه تراست، آب او را
چاه زنخ تو برد گویی

بر پسته لب تو تا نخندید
از پسته نرفت تنگ خویی

بر مشک دهی به خون گواهی
گر طره خویشتن ببویی

گل پیش تو، گر به باغ رانی
خیزد به هزار تازه رویی

دریاب که گوهری چو اشکم
در خاک نیابی، ار بجویی

من پای ز آب دیده شویم
تو دست ز خون من نشویی

با این همه از تو چشم بد دور
ای مردم دیده را نکویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.