۲۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱۳

سزد گر نیکویی در من ببینی
که خودکام و جوان و نازنینی

به گاه خنده چون دندان نمایی
مرا اندر میان چشم شینی

مسلمان دیدمت، زان دل سپردم
ندانستم که تو کافر چنینی

مه و خورشید را بسیار دیدم
بهی از هر که می گویم، نه اینی

به عیش خوش ترش خوشنودم از تو
که گاهی سرکه گاهی انگبینی

ز جان آیم به استقبال تیرت
که بر من راست کرده در کمینی

بیا گر در همی چینی ز چشمم
به شرط آنکه مهره برنچینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.