۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰۸

مرا چند آخر از خود دور داری؟
دلم را در هم و رنجور داری

روا داری که با آن روی چو شمع
شب تاریک ما بی نور داری

میان داری چو زنبوران کافر
مژه کافرتر از زنبور داری

ز رسوایی مرنج، آخر محال است
که عاشق باشی و مستور داری!

بتی گر داری، از فردا میندیش
که در خانه بهشت و حور داری

تو آن سلطان خوبانی، نگارا
که همچون فتنه صد دستور داری

ز چندان دل که ویران کرده تست
چه باشد گر یکی معمور داری؟

چو آتش در زدی، باری همین بین
چنین باشد که خود را دور داری

معافی، گر نمی پرسی ز خسرو
که خوبی و دل مغرور داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.