۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۹۸

دیدی که حق خدمت بسیار ندیدی
ببریدی و رنج من غمخوارندیدی

بسیار کشیدم غم و رنج تو و اندک
آن را به میان اندک و بسیار ندیدی

آماج خدنگ ستمم ساختی آخر
جز من دگری لایق این کار ندیدی

باری تو بزی شاد که داری دل خرم
چون که نشدی عاشق و آزار ندیدی

بیداری شبهام چه دیدی تو که هرگز
در خواب گهی دیده بیدار ندیدی؟

بیمار چه پرسی تو که بیمار نگشتی
تیمار چه دانی تو که تیمار ندیدی

خسرو، تو بسی غصه کشیدی ز چنان شوخ
باز از دل گمراه تو انکار ندیدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.