۳۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۹۰

گر چه به هر سخن دلم از تن ربوده ای
با این همه بگوی، که جانم فزوده ای

چشمت به غمزه بردن دلها نمونه ایست
تا تو بدین بهانه چه دلها ربوده ای!

رویت درون پرده و صد پرده چاک ازو
شادی به روزگار کسی کش نموده ای

بالین گردناک مرا طعنه می زنی
جانا، به تکیه گاه غریبان نبوده ای

آسان مگیر آه و دم سرد من، از آنک
خردی و گرم و سرد جهان نآزموده ای

گفتی که خون به دست خودت ریز، ای رقیب
شکرانه بر من است که از وی شنوده ای

کی داند انده شب تنها نشستگان؟
ای آن که مست در بر جانان غنوده ای

ای مرغ آب، عربده دریات سهل بود
پروانه وار سینه بر آتش نسوده ای

بد گفت عاشقانت چنین کرد، خسروا
رنجه مشو که کشته خود را دروده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.