۲۶۸ بار خوانده شده
ای که در دیده درونی و در آغوش نه ای
هم به یاد تو که یک لحظه فراموش نه ای
چند افسون جفا خوانی و پنهان داری
آنچنان نیست که افسونش به هر گوش نه ای
رو بپوشیدی و این بنده خطا کرد که دید
من و رسوایی ازین پس، چو خطاپوش نه ای
وه که از درد توام خون جگر نوش گرفت
تو چه دانی که در این درد جگر نوش نه ای
گر به آغوش بریزند گل اندر بر من
آن همه خار بود چون تو در آغوش نه ای
دوش گفتی که کنم چاره کارت فردا
آخر امروز چرا بر سخن دوش نه ای؟
از لبش وعده دهی، وز مژه اش زخم زنی
نیش باری مزن، ای دیده، اگر نوش نه ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
هم به یاد تو که یک لحظه فراموش نه ای
چند افسون جفا خوانی و پنهان داری
آنچنان نیست که افسونش به هر گوش نه ای
رو بپوشیدی و این بنده خطا کرد که دید
من و رسوایی ازین پس، چو خطاپوش نه ای
وه که از درد توام خون جگر نوش گرفت
تو چه دانی که در این درد جگر نوش نه ای
گر به آغوش بریزند گل اندر بر من
آن همه خار بود چون تو در آغوش نه ای
دوش گفتی که کنم چاره کارت فردا
آخر امروز چرا بر سخن دوش نه ای؟
از لبش وعده دهی، وز مژه اش زخم زنی
نیش باری مزن، ای دیده، اگر نوش نه ای
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.