۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۷۴

هر روز کافتاب برآرد زبانه ای
بیرون جهم ز کلبه غم عاشقانه ای

نظاره بر رخ تو کنم گر ببینمت
باری ز چاوشان بخورم تازیانه ای

از دوستی تو به سر کوی تو نماند
ناشسته ز آب دیده من آستانه ای

افتاده راه من به دل و گنج معرفت
گشت از خیال سیمبران دردخانه ای

سوز درون کز او جگر من کباب شد
بیرون جهد ز هر ته مویی زبانه ای

مردن به کوی تو هوسم می کند، ولی
یابم اگر چو دیدن رویت بهانه ای

بیداریم بکشت که هر روز ازین خمار
باشیم گه خراب چو مست شبانه ای

خوابم نماند بو که رسد خواب آخرم
آغاز کن ز لازمه من فسانه ای

خسرو مرو به باغ که از ناله تو دی
مرغان نخورده اند به گلنار دانه ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.