۳۲۲ بار خوانده شده

بدست من که نیست

خواهم از عشقش نگه دارم ولی
اختیار دل به دست من،که نیست

جان ز مهرش روشن است،اما چه سود
دیده‌ام از روی او روشن،که نیست

با چه امیدی بخندد غنچه‌ام
آن گل خندان درین گلشن،که نیست

صبر تا کی جویم از یک قطره خون
آخر این دل کوهی از آهن،که نیست

با کدامین آب شویم سینه را
در دیارم چشمه ای روشن،که نیست

از چه رو برچیده دامان مانده سرو
گفتگو از پاکی دامن،که نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ضعف همت
گوهر بعدی:دشمن چه می کند؟
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.