۳۵۹ بار خوانده شده

دیر و زود

جز خیال و خوابی از عشرت ندید
آدمی گر دیر ماند ار زود مرد

آنکه اندک زیست کمتر کام یافت
وانکه افزون ماند افزون رنج برد

آنکه مسکین بود عمری خون گریست
آنکه ثروت داشت عمری زر شمرد

مستی جاویدشان از یک خم است
جام هستی،خواه صاف و خواه درد

سرنوشت ما نه اندر دست ماست
نقش تقدیر است و نتوانی سترد

بار هستی گر گران آمد به دوش
بفکنش باری چو نتوانیش برد

ورنه،باید شوکران رنج را
اندک‌اندک خورد و کم‌کم جان سپرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بی دلبر
گوهر بعدی:ازدواج
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.