۴۰۰ بار خوانده شده

بی دلبر

این منم، کِم نه یاری، نه دلی نه دلبری‌ست
ورنه هرکس را که بینی، با دلارامی سری‌ست

می‌توان اینجا به روی دلبران، نوشید می
در کنار من نباشد، در کنار دیگری‌ست

دست یزدان، دست شیطان، دست انسان، دست طبع
سهم این اقلیم کرد، آنچ از دو عالم، خوشتری‌ست

هرچه می‌بینی جمیل و هرچه می‌خواهی جمال
با سعادت جایگاهی، با سلامت کشوری‌ست

از چه بدبخت است هرجا نابسامان مسلمی‌ست
از چه خوش‌بخت است هرجا، نامسلمان کافری‌ست

با هوس‎های طبیعت، کار ما آسان شدی
گر نه عالم را خدایی، گر نه ما را داوری‌ست

لیک دنیا را خدایی عادل و بخشنده هست
هست و ما را پای در بندی و سر در چنبری‌ست

این چه جود است، این چه داد است، این چه حکم است، این چه کار
بس کن ای شاعر که این افسانه بیش از دفتری‌ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نمی آید بدست
گوهر بعدی:دیر و زود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.