۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۴۵

روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با مه
من بد لست حیا من شدة الندامه

گاهی کشد به تیغم، گاهی زند به تیرم
فی کل ما یعری حلافنا ادامه

چون حال خویش گویم با ظالمی که پیشش
لم تعتبر حدیثی والعجم فی التهامه

ماییم و کعبه جان مردن به وادی غم
والله فر منی یا طالب السلامه

خسرو ز طعن ترسی، اینجاست بازی جان
بالحیف لحقه من خافه ملامه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.