۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۳۳

هر شب از سودای آن زلف سیاه
بگذرانم از فلک من دود آه

گر کنی دعوی خوبی، می رسد
شاهدان داری دو رخ چون مهر و ماه

ماه را با ابرویت نسبت کنم
شرمساری چون نبینم زین گناه

خون چندین سوخته در گردنش
آنکه نامش کرده ای زلف سیاه

ملک دل ملک تو شد، ای شاه حسن
کامران بنشین به صدر بارگاه

خسروش خلوتگه دیدار ساخت
دیده را چون دید روشن جایگاه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.