۵۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۱۵

ای آمده جان هر شکسته
می ده ز شکسته بر شکسته

نشکسته ام از تو هیچ عهدی؟
ای عهد ببسته بر شکسته!

کم کرده درست هیچ عاشق
وصفی ز لبت، مگر شکسته

گل خنده لعل شکرینت
قدر گل و گل شکر شکسته

تا طوق سگ تو سازد ایام
عشاق ترا کمر شکسته

نشکسته به هیچ زر ز تو کس
الا که به روی زر شکسته

دریاب که خسرو از هویت
مانده ست چو مرغ پر شکسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.