۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰۶

دلم در عشق جانان گشته پاره
دل است آن شوخ را یا سنگ خاره

شبانگاه تو بر مه پاره آمد
مرا در دل غم آن ماه پاره

کنار خود نمی بینم ز گریه
که نتوان دید دریا را کناره

چو بگشادم به گریه چشم دربار
گشاد ابرو، پدپد آمد ستاره

دو بوسم داد دوش و تا به امروز
خرابم زان شراب مست کاره

من و مستی و بدنامی و زین پس
سگان رسوا و طفلان در نظاره

به عشقم چاره فرمایند یاران
ولی با یار بی فرمان چه چاره

نگارا، بگسلان سر رشته خود
که نتوان دوخت این دلهای پاره

اگر خون خورد خواهی، شیوه بگذار
که خسرو نیست طفل شیرخواره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.