۳۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۹۷

کارم از دست برفته ست ز نادیدن تو
زین پس، ای دیده، کجا ما و کجا دیدن تو

آن کجا وقت که در کوچه ما به جولان رفتن
دل بدزدیدن و دزدیده به ما دیدن تو

آن به خونریز خود از چشم رضا دیدن من
و آن بر احوال من از چشم جفا دیدن تو

حال زار گذر من شب تیره دانی
که چه فرق است ز نادیدن تا دیدن تو

خواست خسرو که نبیند غمی، اما چه کند
دیدنی بود، نگارا، غم نادیدن تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.