۲۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۸۱

مست آمد آن نگار که ما مست روی او
دیوانگیست کار من از جستجوی او

با خود برید چشم من از روی مردمی
گر آرزو کنید که بینید روی او

بر خاک کوی وی دل من دوش گم شده ست
یک ره طلب کنید دل از خاک کوی او

خواهید تا چو من نشوید از بلای هجر
در من نگه کنید و ببینید سوی او

گر تلخ پاسخی دهد از خوی تلخ خویش
هم بشنوید و تلخ مدانید خوی او

گر هیچ نیست، پیش نسیم صبا روید
بر خسرو شکسته رسانید بوی او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.