۴۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷۹

هر شب منم فتاده به گرد سرای تو
تا روز آه و ناله کنم از برای تو

روزی که ذره ذره شود استخوان من
باشد هنوز در دل تنگم هوای تو

هرگز شب وصال تو روزی نشد مرا
ای وای بر کسی که بود مبتلای تو

جان را روان برای تو خواهم نثار کرد
دستم نمی دهد که نهم سر به پای تو

جانا، بیا ببین تو شکسته دلی من
عمری گذشته است منم آشنای تو

بر حال زار من نظری کن ز روی لطف
تو پادشاه حسنی و خسرو گدای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.