۲۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷۱

پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو
زهره من آب کرد عشق جهانسوز تو

من که سحر هر شبی دم نزنم تا به صبح
ترسم روشن شود مهر دل افروز تو

رنگ گل عارضت روز به روز است نو
خارکشی را چه رنگ از گل نوروز تو

هندوی چشم ترا غارت ترکان چین
نیکویی آموخته است زلف بدآموز تو

تا تو بر اهل صواب تیر زنی بی خطا
هست کمان بلند ابروی کین توز تو

خسرو بیچاره کرد وقف هوای تو دل
گر چه پی جانست گرد غمزه دلدوز تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.