۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷۰

پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو
زانکه هزاران دل است بسته هر بار تو

خط که بر آن لب کشید از سر کلک قضا
نقش فنا زد رقم بر لب خونخوار تو

زنده به کویش نماند، وه که چه مردم کش است
همچو طبیبان خام نرگس بیمار تو

فاتحه خوان است خلق سوی سرایش که هست
خاک شهیدان عشق کهگل دیوار تو

هر که زبان می کشید از پی تو سوی من
همچو من بی زبان گشت گرفتار تو

ای سر خسرو ترا مژده که هر بامداد
فتنه به قصابیست بر سر بازار تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.