۲۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۶۴

باز به خون خلق شد چشم جفانمای تو
عمر اگر وفا کند جان من و جفای تو

نیست امید کز توام یک گل بخت بشگفد
عمر به باد می دهم بیهده در هوای تو

گریه و آه سرد من گر بر بایدت کسی
تا نروی ز جای خود، ای دل و دیده، جای تو

وقتی اگر ز جان من ناوک تو خطا شود
تن به قصاص در دهم معذرت خطای تو

من که ز دولت غمت خون دو دیده می خورم
هست حرام خوارگی گر نکنم دعای تو

باد بر آستان تو خاک شده وجود من
تا به طفیل آستان بو که رسم به پای تو

بر زمی آخرت گهی بوده بود خرامشی
حیف بود به چشم من خاک در سرای تو

از حسد خیال تو با دل خود به غیرتم
گلخنیی چرا کشد هولج کبریای تو

گوش به خسرو آر شب تا که ببینی از کجا
نغمه شوق می زند بلبل خوشنوای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.