۲۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۵۸

آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دنبال او
وان خواب نازآلود بین، وین غمزه قتال او

یک تار مویش را صبا هر دو جهان گوید بها
هرگز بدین ندهم رضا گر من بوم دلال او

خنگش چو از جا در جهد هرگز نه پیشش سر نهد
سبزه به خط خود دهد فتوای خون و مال او

گر در شکار آن کینه کش گاهی به میدان مست و خوش
مسکین دل دیوانه وش سرگشته در دنبال او

گر می پرد این چشم تر کان رویش آید در نظر
بگذر، دلا، کاندر اثر خون می چکد از خال او

آه دل زارم کنون سوزان نمی آید برون
کش داغها اندر درون گنجد، نگنجد حال او

در بند آن زلف دو تا دیوانه ام دایم، دلا
زنهار زنهار، ای صبا، گه گه بپرسی حال او

خسرو شناسد سوز من، و آن ناله دلسوز من
زان کاگهست از روز من، شبهای همچون سال او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.