۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۰۱

سبزه همان و گل و صحرا همان
باغ همان، سایه همان، جا همان

گرد چمن شاهد زیبا بسی
در دل من شاهد زیبا همان

پهلوی من صد بت جان بخش، وای
آن که مرا می کشد، الا همان

در چمنی هر کس و من بر درش
باغ من آن است و تماشا همان

نام نماند از دل و جان و هنوز
عشق همان است و تمنا همان

چشم مرا سیل ز دریا گذشت
سوختگی دل شیدا همان

قهر تو لطفی ست که عشاق را
خار همان باشد و خرما همان

فرق میان دو لبت کی توان
خضر همان است و مسجد همان

از تو بلا وز دل خسرو رضا
کز تو همان شاید و از ما همان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.