۲۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۸۲

ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن
خود را به عشوه، گر چه دروغ است، شاد کن

بنویس نامه ای و روا کن به دست اشک
لیک اول از سیاهی چشمم سواد کن

تا چند خود مراد کنی صد هزار کار
یک کار بر مراد من بی مراد کن

اینک سواره می رود و تا ببینمش
ای آب دیده یک نفسی ایستاد کن

خسرو، چو نرد عشق به جان باختی، کنون
ماندن به دست تست، گرو را زیاد کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.