۲۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۷۳

ای دور مانده از نظر دورماندگان
بازآی هم به جان و سر دورماندگان

عمرم به باد رفت و نیامد به سوی من
آن باد کآورد خبر دورماندگان

مردم ز زنده داشتن شب که در فراق
دشوار می رسد سحر دورماندگان

خلقی بسوزدم که رسیدند رفتگان
این است داغ تازه تر دورماندگان

نبود به از نظاره دیدار رفته دیر
هر تحفه کآید از سفر دورماندگان

هر شب رویم و گریه خون جگر کنیم
آنجا که خود بود گذر دورماندگان

هر ساعتم ز خوردن غم خواب مردن است
آیا همینست خواب و خور دور ماندگان

دلها شود کباب، چو خسرو کند نفیر
چون دور ماندگان ز بر دور ماندگان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.