۴۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۶۹

از شب گیسوی تست روشنی روز من
از رخ چون انجمت روشنی انجمن

تا که شکسته دلم صحبت زلفت گزید
صحبت دل کرد اثر، زلف تو شد پرشکن

از سر زلفت نخاست این دل گردن زده
من ز سرش خواستم، گردن او را بزن

من همه سر می نهم پیش تو بی گفت تو
تو همه سر می کشی پیش من از گفت من

بر رخ خسرو بماند نقش ز خوبان دل
تا دل پرخون اوست نقش رخت را وطن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.