۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۶۴

بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری مکن
گر وفایی نیستت، باری جفاکاری مکن

چند گویی کز جفا کردن دلت را خون کنم
هر چه خواهی کن، همین از بنده بیزاری مکن

بر نیفتاد آخر از عالم نشان مردمی
شرم دار از مردمان و مردم آزاری مکن

چشم را دل می دهی در کشتن ما بی گنه
کافران را در قصاص مؤمنان یاری مکن

آیت حسنی و رویت هدیه دلها بس است
بر لب شنگرف فام این رنگ زنگاری مکن

در خیالش بیهشم، چه جای پند است، ای حکیم
خواب دیوانه ست، تعبیری به هشیاری مکن

خسروا، با او به عزت جان برابر می نهی
هم بدان عزت که باد او بدین خواری مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.