۲۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳۰

ای آرزوی امیدواران
ای مرهم درد دل فگاران

از دشمنی آنچه بود، کردی
ای دوست، چنین کنند یاران؟

تا سایه زلف تو بدیدم
دیوانه شدم چو سایه داران

افگند تنم چو موی باریک
در زیر گلیم سوکواران

می گریم بر غریبی خویش
چون ابر به موسم بهاران

گر شرح دهم غم تو صد سال
یک قصه نگویم از هزاران

آن ها که تو می کنی برین دل
از دل نشنود به روزگاران

با این همه چشم بر سر راه
می دارم چون امیدواران

تا کی گذری به سوی خسرو
چون بر سر کشت خشک باران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.