۲۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۱۳

وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان من
پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من

زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمی دانم
چه خوش بودی، اگر بودی زبانش در دهان من

به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم
برون کن از پس سر، گر غلط کردم، زبان من

اگر با ما سخن گویی ز روی مرحمت، می گو
منم فرهاد سرگردان، تویی شیرین زبان من

چنان از عشق می سوزد تنم در زیر پیراهن
که از بیرون پیراهن نماید استخوان من

مراد خسرو بیدل بر آر و یک زمان بنشین
که رحمی بر دلت آید ز فریاد و فغان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.