۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۷۵

دل به زلفت سپردم و رفتم
در به زنجیر کردم و رفتم

در شب وصل ماندنم بیمار
روز هجران شمردم و رفتم

پیچشی داشتم ز هر مویش
همه از دل ببردم و رفتم

چون غمت جمله قسمت من شد
غم تو جمله خوردم و رفتم

چند گویی که «رو، بمیر از غم »
تو همان دان که مردم و رفتم

گر ترا بود زحمتی از من
زحمت خویش بردم و رفتم

جان خسرو که کس قبول نکرد
هم به خدمت سپردم و رفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.