۲۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۷۲

این تویی تا به خواب می بینم
یا به شب آفتاب می بینم

در دل خویشتن خیال لبت
نمکی بر کباب می بینم

یک شب از خویشتن مکن دورم
که ز هجران عذاب می بینم

راز دل چون نهان کنم از اشک
همه بر روی آب می بینم

با که گویم غم تو، کز غم تو
همه عالم خراب می بینم

مگر امروز کز پس عمری
نرگست را به خواب می بینم

جان خسرو، مرو، شتاب مکن
عمر خود در شتاب می بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.