۳۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶۴

غم کشی چند یار خویش کنم
گریه بر روزگار خویش کنم

با دل خویش درد خود گویم
مویه بر سو کوار خویش کنم

می رود چون ز خون دل رقمی
بر درت یادگار خویش کنم

مرغ دامیم کو رخت که دمی
ناله در نوبهار خویش کنم؟

دل نی و جان نی، پیش تو چه کنم؟
که تو را شرمسار خویش کنم

چون به جز غم کسی نه محرم ماست
غم خود غمگسار خویش کنم

یار باید به وقت خوردن غم
خسرو خسته یار خویش کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.