۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۴۹

بیا که بهر تو جان در بلا گرو کردم
بتی خریدم و هر دو سرا گرو کردم

تنی شکسته به خاکی فروختم بر در
دلی خراب به تیغ جفا گرو کردم

غلام راتبه خوار غم توام، مفروش
که رخت عمر به دست بلا گرو کردم

اگر چه سر بفروشم، خزید نتوان باز
چنین که دل به گل عشق و پا گرو کردم

چه روز بود که افتاد در سر این سودا
که دل به مهر و زبان در دعا گرو کردم

اگر ستاند و منکر شود، حلالش باد
متاع دل که بدان آشنا گرو کردم

سگم، اگر ندهم جان به بوی او بر باد
بدین قرار نفس با صبا گرو کردم

دلت چو در خور عشق است، خسروا، افسوس
که قیمت گهری بر گدا گرو کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.