۲۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۲۹

دلم ز دست تو خون شد، ندانم این به که گویم؟
علاج خود ز که سازم، دوای دل ز که جویم؟

بریخت اشک من آن را که پاره گشت دروغم
برفت آب من آن را که رخنه گشت سبویم

از این دو دیده پر آب من که ریخته بادا
چه آب ریختگی ها که آمده ست به رویم

رهی به کوی تو جویم که گویمت سخن خود
تو سوی خود ندهی ره، ندانم این به که گویم؟

تویی چو چشمه آب حیات و من به تو تشنه
نخورده شربتی، آخر چگونه دست بشویم؟

میار طره فراهم، فرو گذار که بر من
کند هر آنچه بیاید، چو می بیاید از اویم

تن چو موی مرا بگسل و بسوز در آتش
که پی گسست در آمد غمت به شخص چو مویم

تبسمی که تو آنجا نه دلبری، گل باغی
نوازشی که من اینجا، نه خسروم، سگ کویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.