۲۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱۴

چون ناله بهر دیدنت از ناز برکشم
خواهم که این دو دیده غماز برکشم

بانگ بلند خیزد از آتش، چو شد بلند
نالیدنم همانست، چو آواز برکشم

صبری نباشد، ار چه که هر دم ز خون دل
در خانه نقش آن بت ظنار بر کشم

بر یاد قامتت چو بگریم، عجب مدار
کز گل هزار سرو سرافراز برکشم

او در دل است و صبر بکردم، هزار بار
گر خویش را فرو برم و باز برکشم

رسوا شدم، ز خلق گرم دسترس بود
یک یک زبان سفله و غماز برکشم

دست عزیز گر بگشاید به کشتنم
خود تیغ آن سوار سرانداز برکشم

یاران بسوختند ز من، خسرو، آه گرم
تا چند پیش همدم و همراز برکشم!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.