۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱۳

فریاد از این جفا که من از یار می کشم
اندک همی شمارم و بسیار می کشم

خاکم که کوب می خورم و پست می شوم
مورم که رنج می برم و بار می کشم

گر از جفای او دلم افگار می شود
بازش هم اندرین دل افگار می کشم

همسایه می بسوزد و فریاد می کند
زان ناله ها که من پس دیوار می کشم

بر یار هم جفا بود، ار گویمش به روی
جوری که من ز یار جفا کار می کشم

در ذکر او چه منع ز فریاد، آخرش
پیکانست کز جگر، نه ز پا، خار می کشم

روشن چو روز گشت در آفاق سوز من
این شعله کز جگر به شب تار می کشم

خسرو خراب گشته و جان هم شده خراب
کز دیده باده های چو گلنار می کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.