۸۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۹۳

چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریزم
گه در فسون نشینم، گه در دعای گریزم

بوی کشنده او خود همره صبا شد
خلق از سموم وادی، من از صبا گریزم

شمشیر بر کشیده عشق و مرا در آن کوی
پای خرد شکسته چون از بلا گریزم

هر جانور که باشد بگریزد از بلایی
من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟

خسرو، مگوی در کش پا از طواف کویش
کو نیست آن حریفی کز وی به پا گریزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.